با نام خدای مهربان
![]()
همراهی تو با من مثل نفس کشیدن است
آرام ، بی صدا ، همیشگی....
برای شادی روح پسر خاله ی
عزیزم"شهید توحید سیرخونلوی"صلوات
تاریخ تولد1372
تاریخ شهادت:1392/8/3
![]()
همراهی تو با من مثل نفس کشیدن است
آرام ، بی صدا ، همیشگی....
برای شادی روح پسر خاله ی
عزیزم"شهید توحید سیرخونلوی"صلوات
تاریخ تولد1372
تاریخ شهادت:1392/8/3
|
بر گرفته از کتاب : حضرت مهدى عليه السلام فروغ تابان ولايت مؤ لف : محمد محمدى اشتهاردى در داستانى كه در مورد تشرف على بن فاضل مازندرانى در سال 690 هجرى در جزيره ((خضراء)) از طرق بسيار موثق نقل شده حاكى است كه اقامتگاه امام قائم عليه السلام و همسران و فرزنداش در جزيره ((خضراء)) است اينك اصل داستان را از كتاب اثباة الهداة نقل مى كنيم : علامه مجلسى در بحار الاءنوار از يحيى بن فضل در كتاب ((رسالة البحر الابيض و الجزيرة الخضراء)) از على بن فاضل مازندرانى مجاور نجف در حديث بسيار طولانى چنين نقل مى كند: |
بعد از سال ها یادم افتاد که قدیم ها وبلاگی داشتم و...
امروز اومدم تا نگاهی به وبلاگم بندازم
اگه خدا برام عمری بده میخوام دوباره وبلاگمو آبدیت کنم...
با توکل بر خدا
روزها گذشت و گنجشک با خدا هیچ نگفت.فرشتگان سراغش را از خدا گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت:
" می آید، من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی ام که دردهایش را در خود نگه می دارد و سر انجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست.
" فرشتگان چشم به لب هایش دوختند، گنجشک هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود:" با من بگو از آنچه سنگینی سینه توست.
" گنجشک گفت: " لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام. تو همان را هم از من گرفتی. این توفان بی موقع چه بود؟ چه می خواستی از لانه محقرم کجای دنیا را گرفته بود و سنگینی بغضی راه بر کلامش بست.
سکوتی در عرش طنین انداز شد. فرشتگان همه سر به زیر انداختند. خدا گفت:
" ماری در راه لانه ات بود. خواب بودی. باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند. آنگاه تو از کمین مار پر گشودی. " گنجشک خیره در خدایی خدا مانده بود.
خدا گفت: " و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام بر خاستی. " اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود. ناگاه چیزی در درونش فرو ریخت. های های گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد
سال ها گذشت و هنوز هم دلتنگ شان هستم
میگویند خاک سرد است و انسان ها زود عزیزان از دست رفته یشان را فراموش میکنند ولی اشتباه است.سال ها صبر کردم ولی هر روز دلتنگ و دلتنگ تر میشوم واقعا مرگ توحید و حامد برایم خیلی سنگین بود و هست.و تنها پاسخ به دل بیقرارم همین هست که "حکمت خدا این بوده و صلاح کار همین است"و باز دست هایم را رو به اسمان خدا بلند میکنم و خدا را سپاس میکنم بابت همه ی نعمت هایی که برایم داده.
پسرخاله عزیزم،توحید جان و
پسر دایی عزیزم،حامد جان
روحتان شاد
تقدیم به روح پسر خاله ی عزیزم شهید توحید سیرخونلوی که چند روز پیش به مقام والای شهادت
دست پیدا کردش
بـــوی محــــرم
دوباره بـــوی محــــرم دوباره بـــوی حسین (ع) | دوباره نوشش می از ســـــر سبوی حسین (ع) |
دوباره مــــــاه تأثــــــــر، دوباره مــــــاه عــــــزا | دوباره ســــینه زدن در میان کـــــوی حسین (ع) |
دوباره شهــــــر بپوشــــــد به تن لباس ســـیاه | رواج هیئــت و مسجـــد، ز آبــــروی حسین (ع) |
دوباره ذکـــــر حسین، بر لبان پیــــــر و جــــوان | دوباره نغمه «هل من» رسد ز سوی حسین (ع) |
دوباره یاد شهیــــــــدان کــــــــــربــــــــلا کردن | دوباره خوی گرفتن به خـــلقوخــوی حسین (ع) |
دوباره لطف خدایی بــــــــرای شخص زهیــــــر | و نیـــــک عاقبتی بعــــد گفتگــــوی حسین (ع) |
دوباره حـــــــر پشیمان به محضـــــر مـــــــــولا | عوض نمـــودن دنیا به تار مـــــــــوی حسین (ع) |
دوباره قاســــــم و اکبـــــر، عمـــویشان عباس | فــدای حق شده در جنگ با عــدوی حسین (ع) |
دوباره علقـــــمه و قتـــــلگاه شاه شهیـــــــــد | دوباره نالـــــــه زینب به جستجـــوی حسین (ع) |
گرفتنش به بغل جســـــم بی ســـر مــــــــولا | دوباره بوســـــــه زدن بر رگ گلـــوی حسین (ع) |
دوباره شـــــــام غـــــریبان، به خیمهها آتــــش | زنان دربهدر و خــــــواهــــر نکـــــوی حسین (ع) |
دوباره یــــــــــاد اســـــــارت بـــــــــرای آل الله | و یاد ســـــنگ پرانـی به رأس و روی حسین (ع) |
دلــــــــــــم گرفته خدایا ز ماتـــــــم مـــــــــولا | نما تـــو قسمت من، زائری به کـوی حسین (ع) |
شعر از : اسماعیل تقوایی (برزخ)